Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-03@06:19:48 GMT

بهترين فيلم هاي ژانر وحشت تاريخ سينما

تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۳۱۵۴۰۳

خبرگزاري آريا - همانطور که مي دانيد در ژانر ترسناک و يا به تعبيري ديگر ژانر وحشت فيلم هاي بنجل، ضعيف و بي سر و ته بسياري با بودجه هاي اندک ساخته مي شوند که باعث شده تصميم گيري در مورد اين که کدام يک از اين فيلم ها ارزش ديدن داشته و کدام يک وقت تلف کردن است به کار سختي تبديل شود.

اگر چه اين فيلم ها بر اساس موضوع و لحن روايي فيلم متفاوت هستند اما بسياري از آن ها در مقايسه با ديگر فيلم ها اصلاً ترسناک به شمار نمي آيند .

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در ادامه ي اين مطلب قصد داريم شما را فيلم هاي برتر ژانر ترسناک که ارزش ديدن داشته و بايد حتماً ببينيد آشنا کنيم. هر يک از اين فيلم ها علي رغم تفاوت هاي بسيار در موضوع، اشتراکات مهمي نيز با هم دارند که تنها طرفداران زيرک ژانر ترسناک متوجه آن ها خواهند شد. فيلم هاي شاخص ژانر وحشت هر کدام چيز جديدي را وارد ژانر خود کرده و در جاي خود فيلم هاي بسيار خوبي محسوب مي شوند.


1- زوال (2005)- نيل مارشال


اين فيلم حتي قبل از آن که هيولاهاي آدمخوار خود را نشان بدهند نيز ترسناک است. کساني که به اختلال ترس از جاهاي تنگ و تاريک (claustrophobia)مبتلا هستند بايد بدانند که اين فيلم از آن دسته فيلم هاي ترسناکي است که آن ها را تا حد جنون خواهد ترساند پس هنگام تماشاي آن بسيار مراقب چنين افرادي باشيد. داستان منحصر به فرد فيلم «زوال» (The Descent) مبني بر به دام افتادن گروهي از زنان غارنورد در مکاني عميق در زير زمين با داستان فيلم هاي ديگري که در مورد هيولاها و موجودات آدمخوار ديده ايد کاملاً متفاوت است.





تازه زماني که فيلم به نيمه ي راه خود مي رسد شما از قبل در اوج وحشت و ترس قرار داريد و تونل هاي باريک فيلم شما را به اندازه ي کافي وحشت زده کرده اند. تجربه ي شما از واژه هاي «ترس» و «وحشت» زماني به يک مرحله ي جديد و بالاتر مي رسد که زنان قهرمان داستان دست از غارنوردي برداشته و شروع به پيش رفتن در دالان هايي پر از هيولاهاي عجيب و غريب مي کنند. آن ها در حالي که در آب هايي پر از خون قرار دارند و به شدت به همديگر بي اعتماد شده اند بايد براي زنده ماندن تلاش کنند. اين فيلم چنان ترسناک بود که پس از اکران بخش هايي از پايان فيلم حذف و بازسازي گرديد.



2- شهيدان (2008)- پاسکال لوژيه


ترسناکي فيلم «شهيدان» (Martyrs) چنان مافوق تصور است که آن را به مرز غيرقابل تماشا بودن مي رساند. اين فيلم فرانسوي يکي از فيلم هاي پيشرو در جريان نو فيلم هاي شديداً ترسناک سينماي فرانسه به شمار مي آيد که از هر لحاظي از فيلم هاي ترسناک قبلي ساخته شده در اين کشور متمايز است. در همان صحنه ي ابتدايي فيلم با قتل بي رحمانه و بسيار ترسناک تمامي اعضاي يک خانواده با اسلحه مواجه مي شويم و رفته رفته تماشاي آن با صحنه هاي شکنجه و آزار روحي و جسمي براي تماشاگر سخت تر و سخت تر مي شود. در ادامه با صحنه هاي شکنجه ي بي امان و عاري از هرگونه رحم و شقفت نسبت به يک زن ربوده شده مواجه مي شويد که اگر هم بتوانيد فيلم را تماشا کنيد بدون شک دهانتان از ترس و تعجب باز خواهد ماند.





فيلمي که بهتر است آن را نماد واقعي تمثيل «کنجکاوي زياد سر انسان را به باد مي دهد» بدانيم در مورد انتقام، ترحم و انسانيت براي رسيدن به يک حقيقت است. فيلم «شهيدان» با تمام فيلم هاي ديگري که در اين ژانر ديده ايد متفاوت بوده و صحنه هايي را به تصوير مي کشد که تاکنون هيچ فيلمسازي جرات نکرده سراغ آن ها برود. اين فيلم بدون شک يکي از بهترين فيلم هاي ساخته شده در ژانر ترسناک است که عليرغم صحنه هاي دردناک و سراسر خشونتش تا انتهاي فيلم شما را با خود همراه مي سازد به طوري که علي رغم اين که ترس و وحشت را به شدت در درون خود حس مي کنيد اما مي خواهيد بدانيد در انتها چه اتفاقي خواهد افتاد.



3-کشتار با اره برقي در تگزاس (1974)- مارکوس نيسپل


فيلم «کشتار با اره برقي در تگزاس» (The Texas Chainsaw Massacre) را بايد فيلمي بين يک فيلم معمولي و بي سر و ته ترسناک و در طرف مقابل يک شاهکار هنري دانست. «کشتار با اره برقي در تگزاس» فيلمي کثيف و ناخوشايند است که در دوران خود با اکران در سينماهاي قديمي و پرده اي تاريک و کف هاي چوبي پر سر و صدا تماشاگران را به شدت دچار وحشت کرده بود. اين فيلم که با موفقيت و فروش بالايي در ژانر خود مواجه شد فيلمي به شدت ناخوشايند است که قسمت هاي بعدي ساخته شده ي آن هر بار بر ميزان اين خشونت و ناخوشايندي افزوده اند اما هيچ پاه نتوانسته اند موفق فيلم اول را تکرار کنند.





شخصيت هاي فيلم به هيچ عنوان دوست داشتني نبوده و نقش هاي منفي داستان نيز نماد کامل وحشي هايي غيرقابل درک و خونخوار هستند. داستان فيلم در مورد يک سفر تفريحي به سمت جاده اي خارج از شهر تگزاس است که خيلي سريع به جاده ي مرگ منتهي شده و به شما يادآوري مي کند که نبايد هيچگاه با غريبه ها صحبت کنيد يا بين راه مسافر ناشناس سوار کرده يا حتي در مورد مسائلي که به شما ربطي ندارد سوال پرسيده و کنجکاوي کنيد. فيلمي پر از خشونت وحشيانه و البته فوق العاده که صحنه هاي ترسناک فراموش نشدني آن الهام بخش بسياري از فيلم هاي ديگر بوده است.



4-تسخير (1981)- آندري زولافسکي


در ميان فهرستي از فيلم هاي ترسناک و مشمئز کننده، فيلمي که از همه عجيب تر شناخته شود بدون شک بر جالب بودن آن دلالت خواهد داشت. به عبارت ديگر اين فيلم ديوانه کننده است. فيلم بسيار معروف «تسخير» (Possession) که توسط آندري زولافسکي، کارگردان سرشناس لهستاني ساخته شده و بازيگران مطرحي همچون سم نيل و ايزابل آجاني در آن بازي مي کنند فيلمي متفاوت است که درد و رنج افراد هنگام طلاق را به زيبايي هر چه تمام تر به تصوير مي کشد. اين فيلم با هر فيلم ديگري که تاکنون ديده ايد متفاوت است و شخصيت ها دقيقاً مخالف آن چه هستند که فکر مي کنيد.





صحنه هاي خشن و دردناک فيلم را مي توان تنها با واژه ي «سقط جنين» مقايسه کرد يا با دردي که هنگام خيانت به شما دست خواهد داد. مطمئناً با تماشاي اين فيلم نمي دانيد چه صحنه اي واقعي و چه صحنه اي خيالي است و درکتان از واقعيت دچار تغيير خواهد شد. تاکنون فيلمي اين چنين ساخته نشده است و به جرأت مي توان آن را يکي از به ياد ماندني ترين، معمايي ترين و خوش ساخت ترين فيلم هاي ژانر ترسناکي که تاکنون ساخته شده دانست.



5-درخشش (1980)- استنلي کوبريک


فيلم «درخشش» (The Shining) را با بازي هاي بي نقص بازيگران فيلم، ديالوگ هاي ماندگار، فيلم نامه ي متمايز و صحنه هاي ترسناک مي توان يک شاهکار بي بديل در ژانر وحشت دانست. داستان فيلم رفته رفته و خيلي آرام با گام هاي کوتاه هيپنوتيزم کننده و تصاوير زيباي خود ترس را وارد ذهن شما مي کند و اضمحلال رواني يک مرد را در يک زمستان سرد در هتلي پيچ در پيچ به تصوير مي کشد.






شايد بتوان گفت که اين بهترين فيلمي است که استنلي کوبريک کارگرداني کرده زيرا همه چيز بسيار دقيق طرح ريزي شده، هر فريم پر از تنش و رمز و راز بوده و هر بار که فيلم را تماشا کنيد تازگي فيلم را درک خواهيد کرد. شايد حتي در مورد معناي فيلم دچار شک و ترديد شويد.



6- نردبان جيکوب (1990)- آدريان لين


فيلم خيره کننده ي «نردبان يعقوب» (Jacob`s Ladder) داستان يک کهنه سرباز جنگ ويتنام سابق و يک کارمند اداره ي پست کنوني آرام به نام جيکوب سينگر با بازي فوق العاده ي تيم رابينز را روايت مي کند که به زودي درمي يابد که بين سلامت عقلي او و واقعيت هايي که در اطرافش رخ مي دهند ارتباطي وجود ندارد.





صحنه هاي اپيزوديک فيلم که مانند سفر يک بيمار رواني در سالن يک بيمارستان پر از بدن ها، خون و هيولاهاي غيرانساني است که ديوانه شده اند. فيلم «نردبان جيکوب» ژانر وحشت را براي سال هاي متوالي تحت تاثير خود قرار داد و منبع الهامي براي بسياري از فيلم هاي معروف اين ژانر در آينده شد. حتي پس از سال ها نيز از اين فيلم به عنوان يک فيلم منحصر به فرد و به ياد ماندني در ژانر ترسناک ياد مي شود که ماليخولياي درون انسان را به زيبايي به تصوير مي کشد.



7-جن گير (1973)- ويليام فريدکين


فيلم «جن گير» (The Exorcist) در ميان فيلم هاي ژانر ترسناک يک فيلم افسانه اي محسوب مي شود. اين فيلم چنان ترسناک بود که برخي از تماشاگران اين فيلم از ترس غش کرده و برخي ديگر بالا آورده بودند، توليد فيلم با مشکلات عجيبي همراه شد و حتي کارگردان در برخي از موارد بازيگران فيلم را تا سر حد مرگ ترسانده بود. اما با تمامي اين موضوعات اگر داستان فيلم و شيوه ي روايي آن چشمگير نبود نمي توانستيم اين فيلم را فيلم خوبي بناميم. با اين وجود نمي توان با عنوان ساده ي «فيلم خوب» از «جن گير» ياد کرد زيرا تنها واژه هايي که مي توان براي اين فيلم به کار برد «فوق العاده» و «شاهکار» هستند، در غير اين صورت به فيلم فريدکين کم لطفي کرده ايم.





شايد اگر همين داستان را کس ديگري غير از فريدکين مي ساخت نتيجه ي بسيار متفاوتي را شاهد مي بوديم. صحنه هاي معلق شدن شخصيت جن زده داستان روي تخت و حرکات عجيب و غريب او روي سقف و ديوارها انسان را به وحشت مي اندازد. در مرکز داستان يک دختر بي گناه و معصوم به نام ريگان وجود دارد که تسخير شده و هيولايي مرگبار، بيمار و بددهن در درون او خانه کرده است که باعث مي شود هر کسي که شيطان درون او را به چالش بکشد با رکيک ترين کلمات و پرتاب هر وسيله اي در اطرافش به سمت او مواجه شود. فيلم «جن گير» هنوز هم همان فيلمي است که ديگر فيلم هاي با موضوع جن گيري و حلول شيطان در درون اشخاص با آن مقايسه مي شود. بعد از 50 سال هنوز اين فيلم از بي نقص ترين فيلم هاي ژانر وحشت است که کمتر فيلم ديگري جرأت کرده صحنه هايي مشابه آن را به تصوير بکشد.



8-سالو يا 120 روز در شهر سودوم (1975)- پير پائولو پازوليني


شايد بتوان فيلم «سالو يا 120 روز در شهر سودوم» (Salo, or the 120 Days of Sodom) را منزجر کننده ترين و مشمئز کننده ترين فيلم حاضر در اين فهرست دانست. فيلم برداري صحنه ها بسيار زيبا و خلاقانه است اما تماشاي آن به شدت دشوار خواهد بود. اين فيلم چنان غيرمترقبه و تاثيرگذار بود که نمايش آن در برخي کشورها تا دهه ها ممنوع اعلام شد. اگر اين فيلم را براي تماشا انتخاب کرديد شايد نتوانيد آن را تا انتها تماشا کنيد . اگر هم بدون اتفاق خاصي تا آخر آن را تماشا کرديد بدون شک ديگر نمي خواهيد يک بار ديگر آن را ببينيد. داستان فيلم که تمثيلي از تفکرات فاشيستي است قصري پر از نجيب زادگان نوجوان ربوده شده را به تصوير مي کشد که ماه ها مورد شکنحه قرار مي گيرند و حقيقتاً نمي توان ميزان آسيب رواني و وحشيانه بودن شکنجه هاي اين فيلم را توصيف کرد.





در اين فيلم هيچ گاه به ناگاه از ترس به سقف نخواهيد چسبيد يا خبري از غرق شدن ناگهاني در باتلاق نيست زيرا هيولاهاي فيلم انسان هايي کاملا خوشرو و نجيب زاده اي هستند که ظاهرشان هيچ شباهتي به انسان ها و موجودات خبيث فيلم هاي ديگر ژانر وحشت شباهت ندارد. داستان فيلم در مورد رويارويي انسان در برابر انسان است که يک طرف آن غيرقابل تصورترين اعمال را در حق انسان هاي ضعيف و ناتوان طرف مقابل خود انجام مي دهد. پس بي دليل نبوده که نمايش اين فيلم در کشورهايي مانند استراليا و بريتانيا ممنوع شده است. با اين وجود فيلم «سالو يا 120 روز در شهر سودوم» همچنان در يادها مانده و صحنه هاي قبيح و نفرت انگيز آن را به زودي فراموش نخواهيد کرد. جالب اين که کارگردان فيلم چند هفته قبل از اکران فيلم به طرز مرموزي به قتل رسيد که بسياري اين موضوع را با محوريت داستان فيلمش بي ارتباط ندانسته اند.



9- پروژه جادوگر بلر (1999)- دانيل مايريک


فيلم «پروژه جادوگر بلر» (The Blair Witch Project) که مانند يک فيلم مستند فيلم برداري شده يکي از موفق ترين فيلم هاي ژانر ترسناک به شمار مي آيد که عليرغم توليد دنباله هاي متعدد، هيچ يک نتوانستند به موفقيت و ترسناک بودن نسخه ي اصلي نزديک شوند. در اين فيلم که با دوربين هاي کوچک و قابل حمل و با بودجه اي بسيار اندک و غيرقابل باور ساخته شده جنگل نيز با تکان ها و خش خش هاي موجود در خود به هيولايي ترسناک تبديل مي شود. فيلم داستان گروهي از فيلمسازان تازه کار و نگون بختي را روايت مي کند که وارد دنياي طبيعت وحشي مي شوند و در نهايت در مي يابند که گم شده و در حال شکار شدن هستند.






مي توان فيلم را ملغمه اي از غرور، ديوانگي، گوشه گيري و عدم اعتماد به اطرافيان دانست در حالي که در اصل فيلمي ترسناک در مورد ارواح است. داستان فيلم در واقع معمايي خيالي است که هيچ گاه روي قاب تلويزيون به تصوير کشيده نمي شود و شايد حتي واقعيت نيز نداشته باشد. فيلم «پروژه جادوگر بلر» تجربه اي واقعي و مستند از آن چيزي است که ترس و وحشت و درماندگي در مواجهه با ناشناخته ناميده مي شود.

ادامه دارد ...




منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۳۱۵۴۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پشت‌پرده محبوبیت تیلور سوئیفت چیست؟

تیلور سوئیفت از آن دسته هنرمندان معاصر است که در ایران نیز بین دهه هفتادی‌ها تا دهه نودی‌ها پرطرفدار است و نسل‌های جوان‌تر ایرانی راحت‌تر با آهنگ‌های او ارتباط برقرار می‌کنند، اما دقیقا چه چیزی خواننده‌ای مانند تیلور سوئیفت را در بین حتی ایرانی‌ها محبوب می‌سازد؟

به گزارش ایسنا، با این حال اگر از طرفداران تیلور سوئیفت سؤال کنید که علت علاقه‌شان به این هنرمند چیست؟ احتمالاً پاسخ دهند که، چون می‌توانند با ترانه‌های او همزادپنداری کنند و به‌راحتی خود را به‌عنوان راوی ترانه‌هایش تصور کنند، اما در کنار این ویژگی نمی‌توان ارتباط عمیق سوئیفت با طرفدارانش را نادیده گرفت؛ چراکه او هنرمندی است که اگر یکی از سوپر طرفدارانش در آسیا بیماری لاعلاجی داشته باشد و نیاز به کمک مالی داشته باشد، حمایت خود را دریغ نمی‌کند و چه بسا که به دیدن آن طرفدار برود. همچنین ارتباط او در فضای مجازی با طرفدارانش غیر قابل انکار است، ارتباطی از جنس لایک کردن پست‌های طرفدارانش در فضای مجازی گرفته تا اشتراک‌گذاری آن پست‌ها.

اما چرا امروز از تیلور سوئیفت می‌نویسیم؟ در هفته‌های اخیر سونامی اخباری از جدیدترین آلبوم سوئیفت به نام «The Tortured Poets Department» در فضای مجازی منتشر شد که از ثبت چندین رکورد جدید به نام این هنرمند می‌گفت.

در حقیقت سوئیفت با انتشار یازدهمین آلبوم استودیویی خود رکورد بیشترین پخش آلبوم، آهنگ و هنرمند را در یک روز در Spotify و سایر پلتفرم‌های موسیقی به ثبت رساند؛ رکوردی که با بیش از ۳۰۰ میلیون استریم (پخش آنلاین موسیقی) آلبوم جدید او طی یک روز به ثبت رسیده است.

اما این تنها رکوردی نبود که یازدهمین آلبوم استودیویی سوئیفت در کمتر از ۲۴ ساعت پس از انتشار در Spotify شکست. بلکه اولین تک‌آهنگ آلبوم جدید او به نام «Fortnight» با حضور «پست مالون» رکورد بیشترین پخش‌شده در یک روز را ثبت کرد.

سوئیفت پیش از این هم با انتشار آلبوم «Midnights» در اکتبر ۲۰۲۲ رکورد Spotify را برای پخش‌شده‌ترین آلبوم در یک روز و پخش‌شده‌ترین هنرمند در یک روز را در اختیار داشت. این آلبوم همچنین در سایر پلتفرم‌های پخش موسیقی، رکورد بزرگترین آلبوم پاپ تمام دوران را با استریم‌های روز اول در Apple Music شکست. همچنین این آلبوم در اولین روز انتشار خود به پرمخاطب‌ترین آلبوم آمازون موزیک تبدیل شد.

اما پس از خواندن این اخبار درباره سوئیفت، شاید برای شما هم سوال شود که سوئیفت دقیقا چرا تا این حد محبوب است که طی یک روز جدیدترین آلبومش با ۳۰ قطعه موسیقی، بیش از ۳۰۰ میلیون بار در اسپاتیفای شنیده می‌شود؟

پیش از پاسخ به این سوال باید گفت که نمی‌توان با وجود تور پرطرفدار Eras، تسخیر جایگاه‌های نخست چارت موسیقی بیلبورد آمریکا، ثروت میلیارد دلاری، ۱۲ جایزه گرمی، تأثیر گسترده او بر فرهنگ موسیقی پاپ و موفقیت احیای آلبوم‌های قبلی‌اش، شهرت و موفقیت عظیم سوئیفت را انکار کرد؛ موفقیتی که تصادفی نیست.

در ادامه، اما نگاهی خواهیم داشت به علت محبوبیت جهانی سوئیفت در جهان از نگاه چند کارشناس و منتقد موسیقی آمریکایی.

موسیقی سوئیفت

توبی کوئینزبرگ که یک کارشناس موسیقی مشهور است، می‌گوید: «نمی‌توانیم درباره موفقیت تیلور سوئیفت بدون اذعان به توانایی استثنایی او در نوشتن آهنگ‌هایی که آشنا و در عین حال متمایز، قابل دسترس و معمولی هستند صحبت کنیم. تاکید بر این نکته مهم است که نوشتن آهنگی مانند آهنگ‌هایی که تیلور می‌نویسد، فوق‌العاده دشوار است. حتی یک بار انجامش هم سخت است، حال تصور کنید بخواهید طی یک آلبوم این کار را انجام دهید! اگرچه که سوئیفت نزدیک به دو دهه است که در آلبوم‌های متوالی این کار را انجام می‌دهد.»

درو نوبیل نیز که یک دانشیار تئوری موسیقی است، می‌گوید: «تیلور سوئیفت در نوشتن موسیقی واقعاً خوب است. این امر غیرقابل انکار است. او می‌داند که چگونه یک ملودی بسازد. موضوعات آهنگ‌های او بسیار مرتبط است. من یک مرد ۳۸ ساله هستم و می‌توانم به آهنگ‌های او، حتی آهنگ‌هایی که در ۲۰ سالگی نوشته است، گوش دهم و با آن‌ها ارتباط برقرار کنم.»

همه کاره بودن او

سوئیفت به طرز ماهرانه‌ای ژانر‌های مختلفی مانند کانتری، پاپ، آلترناتیو و فولکلور را در زندگی حرفه‌ای خود تجربه کرده است. نوبیل و کونیگزبرگ می‌گویند که تسلط بر این توانایی برای تکامل دشوار است، اما او موفق شد و توانست همچنان کاراکتر «تیلور سوئیفت» را حفظ کند.

سوئیفت که در اصل یک هنرمند ژانر کانتری بود، ابتدا با آلبوم «قرمز» (Red)، فضای کاری خود را به موسیقی پاپ آغشته کرد. او در این آلبوم با مکس مارتین که یکی از تهیه‌کنندگان مطرح آمریکا است، همکاری کرد.

در حالی که فضای کلی آلبوم «قرمز» پاپ بود، اما در آلبوم از ساز‌های بانجو استفاده شده بود و سوئیفت سبک و سیاق کانتری را در خواندن آهنگ‌ها حفظ کرد. سوئیفت، اما در آلبوم «۱۹۸۹» خود طی اقدامی بی‌سابقه، به طور کامل ژانر کانتری را کنار گذاشت. در حقیقت او با این کار برای همیشه کانتری را از کار خود حذف کرد و در قالب یک هنرمند جدید در اوج کاری خود ظاهر شد.

البته او به داستان سرایی خود در آثار غیرکانتری که یکی از ویژگی‌های بارز موسیقی کانتری است، ادامه داد و با همین ترفند توانست آن طرفدارانی که او را به خاطر سبک کانتریش دنبال می‌کردند، نگه دارد. به هر حال او یک داستان‌سرای عالی است، چه داستانی تخیلی در مورد کسی که شوهرش را به قتل رسانده باشد و چه داستانی درباره روابط عاطفی خودش.

هنگامی که دو آلبوم «evermore» و «folklore» در سال ۲۰۲۰ منتشر شدند، جهان بار دیگر شاهد تسلط سوئیفت در تغییر ژانر، از پاپ به فولک و آلترناتیو بود.

نوبیل درباره این اقدام می‌گوید: «اگر هنرمندان از ژانر اصلی خود دور شوند، اغلب اوقات طرفداران شورش می‌کنند، اما سوئیفت این ریسک را کرده است و این باورنکردنی است.»

هوش تجاری سوئیفت

کونیگزبرگ می‌گوید: «موفقیت در صنعت موسیقی صرفاً به موسیقی مربوط نمی‌شود، بلکه در مورد تجارت است و مهارت‌های تجاری تیلور شگفت‌انگیز است».

درحقیقت از توانایی او در ساخت ماهرانه برند خود گرفته تا حرکت‌های استراتژیکش، سوئیفت ثابت کرده است که هم یک هنرمند موفق است و هم یک تاجر. به عنوان مثال، تصمیم او برای تولید فیلمی از تور اخیرش (Eras tour) نتایج خارق العاده‌ای داشت. این فیلم که در ماه اکتبر به سینما‌ها رفت، «پرفروش‌ترین فیلم کنسرت» است که در افتتاحیه ۹۲.۸ میلیون دلار درآمد داشت.

همچنین بازاریابی رسانه‌های اجتماعی سوئیفت او را در جایگاه بالای هنرمندان موسیقی می‌نشاند؛ درحقیقت او از ابتدای فعالیت خود ارتباط با طرفدارانش در رسانه‌های اجتماعی را انجام داد که در آن زمان غیرعادی بود.

حرکت درخشان سوئیفت

از اقدام سوئیفت برای ضبط مجدد و انتشار مجدد آلبوم‌های اولیه‌اش به طور گسترده‌ای به عنوان یک تصمیم هوشمندانه یاد می‌شود. این تصمیم ناشی از اختلاف عمومی سوئیفت با شرکت ضبط قبلی خود، Big Machine، و مالک آن Scooter Braun است. در سال ۲۰۲۰، براون حقوق اصلی ضبط‌های تیلور سوئیفت را فروخت و در اقدامی تلافی‌جویانه بی‌سابقه، سوئیفت آلبوم‌های خود را دوباره ضبط کرد و بدین ترتیب کنترل شخصی بر حقوق اصلی ضبط‌های جدید به دست آورد.

در حالی که سوئیفت خاطرنشان می‌کند که همه این‌ها برای برگرداندن حقوق هنرمندان بوده است، اما ثابت شده است که یک تصمیم تجاری درخشان بود. درحقیقت آلبوم‌های تازه ضبط‌شده بسیار محبوب بوده و موجب حمایت از تور Eras و افزایش تعهد طرفداران به او شدند.

آینده نگری او

نوبیل می‌گوید سوئیفت درک ذاتی از خواسته‌های مخاطبانش دارد و این توانایی می‌تواند توضیح دهد که چرا موفقیت زیادی کسب کرده است. او سه لحظه را دلیل شیدایی امروزی سوئیفتی‌ها می‌داند:

۱۹۸۹

زمانی که آلبوم «۱۹۸۹» در سال ۲۰۱۴ منتشر شد، موسیقی الکترونیک (EDM) چارت ۴۰ موسیقی برتر را تسخیر کرده بود. آهنگ‌های زد و کالوین هریس با آهنگ‌های پردازش شده توسط کامپیوتر و صدای ترکیب شده در صدر جدول قرار داشتند. با توجه به محبوبیت فزاینده EDM، نوبیل می‌گوید که دوستداران موسیقی میل به چیزی داشتند که علاقه آن‌ها به موسیقی پاپ «dance-y» را برآورده می‌کرد و در عین حال بیانی معتبر از شخصیت یک هنرمند بود. او استدلال می‌کند که این اتفاق در آلبوم «۱۹۸۹» سوئیفت رخ داد.

شیوع کرونا در سال ۲۰۲۰

نوبیل می‌گوید در طول قرنطینه همه‌گیر سال ۲۰۲۰، سوئیفت با انتشار غافلگیرکننده دو آلبوم folklore و evermore در ژانر indie folk حال و هوای طرفدارانش را مجذوب خود کرد. سوئیفت با انحراف آشکار از موسیقی پاپ به دنبال همکارانی با تجربه در ژانر‌های جدید برای کار روی آلبوم‌ها شد؛ تصمیم هنری دیگری که آن هم یک تصمیم تجاری موفق بود.

کونیگزبرگ می‌گوید: «این اقدام دقیقاً همان چیزی بود که فرهنگ در آن زمان به آن نیاز داشت؛ یک آلبوم متفکر و تأمل برانگیز که منعکس‌کننده حس غالب انزوای اجتماعی است.»

فولکلور در سال ۲۰۲۰ به پرفروش‌ترین آلبوم ایالات متحده تبدیل شد و همانطور که نوبیل توضیح می‌دهد، این موفقیت تصادفی نبود.

او ادامه می‌دهد: «طرفداران با این آهنگ‌ها دوباره بیرون از خانه بودند و زیبایی طبیعت را کاوش می‌کردند؛ آهنگ‌هایی که صدایی روستایی داشتند و درباره رودخانه‌ها و درختان صحبت می‌کردند. او همیشه توانسته از چیزی که همه ما آرزوی آن را داریم استفاده کند.»

تور era

نوبیل می‌گوید دو نیروی فرهنگی را می‌توان به عنوان مدرکی برای موفقیت تور Eras بررسی کرد؛ یک اینکه در دنیای پس از همه گیری، مردم برای تجربه کنسرت زنده گرسنه بودند و دوم اینکه ما به عنوان یک جامعه، در میان انزوای فزاینده خود به دلیل کار از راه دور، رسانه‌های اجتماعی و سکولاریزاسیون رو به رشد، درصدد تجربه‌های جمعی هستیم. شرکت در یک کنسرت با ده‌ها هزار نفر دیگر که آن‌ها نیز با آهنگ‌های تیلور سوئیفت بزرگ شده‌اند، بسیار عمیق‌تر از قدردانی از موسیقی اوست، بلکه می‌گوید «شما بخشی از یک جنبش هستید».

آیا می‌توان از موفقیت سوئیفت تقلید کرد؟

خیر.

نوبیل معتقد است که سوئیفت هر حرکتی را برای مواجهه با یک لحظه خاص طراحی کرده است و اگر آن‌ها در زمان‌های دیگری انجام می‌داد، احتمالاً از موفقیت یکسانی برخوردار نمی‌شد. به عنوان مثال، اگر فولکلور در سال ۲۰۱۹ منتشر می‌شد، تأثیر مشابهی نداشت. این‌گونه نیست که او از دیگران برتر باشد؛ بلکه در کتگوری قرار دارد که افراد کمی شامل آن می‌شوند، توانایی عالی او در نوشتن موسیقی که با این لحظات فرهنگی ترکیب شده‌اند، ترکیب نادری است.

بیانسه از هنرمندانی است که به چنین موفقیتی نزدیک شده است، اما نژاد تأثیر زیادی در جهانی نشدن هنر او در این وسعت دارد، اگرچه که برای یک سفیدپوست چنین چیزی مطرح نیست.

وقتی تیلور سوئیفت در مورد پایان رابطه عاطفی خود صحبت می‌کند، تصور این است که او به طور کلی درباره این مسئله صحبت می‌کند. ولی وقتی بیانسه درباره خیانت شوهرش به او و نحوه کنار آمدن با آن صحبت می‌کند، به روایت او به چشم روایتی از روابط سیاهپوستان نگاه می‌شود. دلیل اینکه می‌توانیم تیلور سوئیفت را نماینده همه ببینیم این است که او بلوند و سفیدپوست است و نژاد برایش مطرح نیست؛ در صورتی که بیانسه سیاه‌پوست است و نژاد دارد.

البته در نهایت فراموش نکنیم که تا حدی هم علاقه بالای طرفداران به سوئیفت به شیدایی می‌مانند و نمی‌توان به هیچ وجه او را بزرگ‌ترین هنرمند عصر حال حاضر خواند، چرا که در این صورت باید با بزرگانی مانند پینک فلوید یا بیتلز مقایسه شود که اصلا موجه نیست.

آنچه جای بحث ندارد این است که ژانر پاپ در دوران تیلور سوئیفت است، داستانی عاشقانه از موفقیت‌های برتر و موفقیت افسون‌کننده که بر درخشش او به عنوان یک تاجر تأکید می‌کند و به‌طور استراتژیک صنعت موسیقی را با هنرمندی و زیرکی هدایت می‌کند.

دیگر خبرها

  • واکنش نشریۀ 29 ساله به حذف سریال «حشاشین» از شبکۀ نمایش خانگی/ علاقه ایرانیان به داستان حسن صباح تاریخی است؛ نسازی، می‌سازند(+ جلد)
  • دین سینما به امام صادق‌(ع) چه زمانی ادا می‌شود؟
  • ده‌روسی: با لورکوزن بازی داریم، یک تیم خیلی ترسناک!
  • هری کین یک تنه بیشتر از مهاجمان تاتنهام گل زده است!
  • «ایساتیس» پرمخاطب‌ترین فیلم هنر و تجربه شد
  • بهترین فیلم های سامورایی قرن بیست و یکم؛ از The Last Ronin تا ۱۳ Assassins (+عکس)
  • پشت‌پرده محبوبیت تیلور سوئیفت چیست؟
  • سالفه دریانوردان، دورهمی اهل دریا با داستان‌هایی از قشم تا هند و آفریقا
  • معرفی بهترین مستندهای جهان
  • تصویری دیده نشده از علی انصاریان در پشت صحنه یک فیلم